خربزه
گوشه ی جنگل بزکی خانه داشت هیکل پف دنبه ی جانانه داشت.
داشت دوتا بره ی چاق و تپل شنگول ومنگول دوتا دسته گل.
گرگ بدی روزی از آنجاگذشت خانه ی بز دید و به آن خیره گشت.
گرگ گرسنه دهنش ماند باز دید نخورده ست زمانی دراز.
دیدکه لاغرشده چون دسته بیل بیل کجا بود چوموی سبیل
گفت کلک های قدیمی ما کهنه و پوسیده شد و نخ نما
خانه ی بز مانع بسیار داشت آیفون تصویری ودیوار داشت
گرگ دگرگرگ قدیمی نبود با کلک کهنه صمیمی نبود
گفت شوم عاشق آن بزبزک بهترازآن نیست به عالم کلک
گرم کلک سازی و بامبول شد عاشق دلخسته ی شنگول شد
گریه کنان رفت در خانه اش آه کشیدازدل ویرانه اش
گفت منم پادری خانه ات نوکر خاکستری خانه ات
گرگ بدم توبه کنم بعد از این پوزه ی خون ریز کشم برزمین
بزبزک ازدورنگاهی نمود پنجره ی خانه ی خودرا گشود
خنده کنان گفت که با این هدف وقت خودت را نکن اینجا تلف
گرگ بیفتادزمین ناگهان زوزه کشان ریخت برایش زبان
گفت: که تاریخ کنداشتباه آه از این ساده دلی آه آه
حق من است اینهمه خون جگر گربکشم بهرتو این دردسر
روزدگرهم کمرش را ببست برسرراهش شب وروزی نشست
گفت: بیا بزبزکم چت کنیم گفتگویی ساده و راحت کنیم
آدرس ایمیل مرا دلبرا اد کن و از پنجره ی وب درآ
نیمه شبان قلب تورا هک کنم هرکه درآن خانه بود دک کنم
ژل به سر و پشم کثیفش زده عکس بزک را دم کیفش زده
گفت:که بی تو همه جاغم زده ست جنگل بی بز خود ماتمکده ست
عاقبت آن بزبزک ساده دل گشت ازآن زاری زوری خجل
دست تکان داد به آن ناقلا سم به زمین داشت و سردرهوا
گشت اراجیف طرف باورش ساده کنم عقل پریدازسرش
گرگ برایش علف تازه برد بزبزک قصه ی ماگول خورد
گرگ به سمت بز جاهل پرید زوزه کشید و بزخر را درید
خون بزک ریخت به خاک سیاه مرد؛ ولی بی خرد و بی گناه
بوته ی سبزی زکنارش برست هرکه برش خورد، نشانش بجست
میوه ی آن خوشمزه وآبدار بی خبر از حادثه ی ناگوار
بعد وفات بز بی جربزه نام نهادند بر آن ((خربزه)) !
( یاسمن درستی )